روی شانه هایم جای تو خالیست

سلام خوش آمدید

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

حالا لابد چند دقیقه مانده به سال تحویل میخواهی بنشینی کنار سفره هفت سین و خاطراتت را مرور کنی.

لابد آن وسط مسطها میان ازدحام آدمها میخواهی یاد من هم بیافتی..

اخم هایت در هم برود و با خودت بگویی عجب دیوانه‌ای بود.

و با گفتن این جمله لبخندی محو بنشیند کنار گوشه‌های لبت و نگاهت عمیق تر شود.

سرت را تکیه بدهی به پشتی مبل راحتی و با یک حساب سرانگشتی به این نتیجه برسی که همه این دیوانگی هایم از دوست داشتن زیاد بود.

بعد گوشه دلت برایم تنگ شود.

بعد به این نتیجه برسی که کمی در حقم بیش از آنچه باید بی انصافی کردی.

بعد یک آن دلت بخواهد مرا از هر جا که میشود پیدا کنی و بخواهی که حلالت کنم.

بعد پشیمان شوی.

دوباره اخم کنی، سیگاری آتش بزنی و به این نتیجه برسی که گذشته ها گذشته.

با صدای تلوزیون که خبر میدهد تا لحظاتی دیگر سال تحویل میشود به خودت بیایی.

چشم هایت را ببندی و آرزو کنی که سال نو را جور دیگری آغاز کنی.

لابد درستش همین است!

همین که دوست داشتن کهنه مرا، با یک منطق بی رحم به پای سالی لباس نو پوشید قربانی کنی.

  • ۰ نظر
  • ۲۸ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۳۳
  • میثاق